کد مطلب:94651 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:117

خطبه 234-خطبه قاصعه












[صفحه 584]

بلندترین سخنرانی های علی (ع) در این دفتر پاك، به خطبه قاصعه مشهور است. در این خطبه از سخنان گوناگون و پندآموزیهای بسیار یاد شده: سركشی شیطان و سجده نكردنش به انسان. روی برتافتن ابلیس از حق و بگردن گرفتن غرور و نخوت. تشریح صحنه های دوزخ و آلام شكنجه بار آن گفتگو از موسی و برادرش هارون (كه دورد خدا به روان پاكشان باد )، عناد ورزیدن فرعون، و سرانجام آغاز رسالت محمد (ص) و رویداد درخت و قریش و... رفعت گفتار و ایما و اشارات علی (ع) در این خطبه همچون پیش- چنان بلند و لرزاننده است كه كمال آشنائیش را به حقیقت حق، و غایت پاكباختگی عبودیتش را به آفریدگار، نشان میدهد. عالیترین توصیف این خطبه، خواندن مكرر و درك آنست وای اگر به دیوان عمل نامه سیاه آئید! سپاس و ثنا، خداوند كبریائی را سزاست كه، تنها بر وجود بی همتای او جامه بزرگواری و توانگری برازنده است، و این دو صفت را تنها بخویش اختصاص داد و آفریدگانش را بر آن دو محتاج گردانید. او ارجمندی و بزرگی را، بر غیر خویش حرام گردانید و آنها را برای نشان دادن شكوه و عظمت خود برگزید. نفرین و لعنتش بر آن كسی قرار گرفت كه در پی آن شد تا در این دو، با او در چون و چرا آ

ید. پس برای تمیز و تجزیه فرمانبر از نافرمان و سركش، با اختصاص دادن این دو صفت بر خود، فرشتگان مقرب درگاهش را بیازمود. آنگاه با آنكه به راز دلها و اسرار نهان، آگاه و دانا بود فرمود: من آدم را از گل خواهم آفرید، پس آنگاه كه او را آفریدم و روح و جانش بخشیدم، او را سجده كنید. پس همه فرشتگان او را سجده كردند، جز ابلیس پس شیطان، به نخوت و عناد گرائید و آنگاه از آفرینش خود، بر آدم فخر و ناز فروخت، و بر سرشت خویش تعصب ورزید و از فرمان حق سر، باز زد. از این رو پیشوای متعصبان و رهبر گردنكشان، همین دشمن خداست كه تعصب را بنا نهاد و در جامه مجد و بزرگواری با خدا چون و چرا نمود. لباس عزت و حشمت را به دور افكند، و جامه ذلت و خفت به تن آراست نمی بینید چگونه پروردگار، او را برای آن عناد و عصیان، پست و بیمقدار و به سبب جاه طلبیش، كوچك و پست و خوار گردانید؟ او را در این دنیا مطرود داشت، و در آن دنیا برایش آتشی فروزان فراهم ساخت

[صفحه 586]

اگر جهان آفرین بی همتا، میخواست آدمی را بگونه ای دیگر بیافریند، بی هیچ تردید قادر و توانا بود. می توانست او را از فروغی بیافریند كه درخشندگی اش، چشم ها را خیره سازد و جلوه اش عقل و خرد را حیران گرداند و یا او را از بوی خوش رایحه ای بیافریند كه پیكرش را عطرآسا كند. اگر چنین میكرد، گردنها در برابرش خمیده و فروتن، و كار آزمون درباره او و فرشتگانش بسی سهل تر میشد. اما كردگار سبحان، آفریدگانرا بدلائل چیزهائی كه انگیزه اش را نمیدانند، و برای برتری دادن و امتیاز بخشیدن آنها، و نیز بمنظور نابودی گردنكشی و نخوت و غرور، و دور نمودن عجب و خودپسندی از آنان، آنها را بیافرید و در این كار آنان را می آزماید. اینك از عقوبت كردگار، درباره شیطان پند گیرید و حكمت آموزید، كه ابلیس بندگی بسیار و سعی فراوان خود را تباه و پایمال ساخت. حال آنكه آفریدگار خود را، شش هزار سال عبادت و ستایش كرده بود كه ناشناخته است آیا از سالهای در شمار دنیاست و یا دوران بیشمار در آخرت. اما عناد و سركشی اش دمی بیش نبود. پس كیست كه پس از شیطان با گناهكاری و نخوت و غرور، همچون او، از عذاب و عقوبت خدا آسوده ماند؟ زنهار هیچكس! محال است خداوند س

بحان انسانی خطاكار را به فردوس برین داخل كند. چنانكه به سبب كار بدی، فرشته ای را از آن بیرون راند فرمان خدا در زمین و آسمان، برای خاكیان و فرشتگان یكی است، و میان خدا و هیچیك از آفریدگانش، در روا داشتن آنچه خاص اوست و بر جهانیان حرام است، اجازتی و رخصتی نیست. پس ای بندگان خدا، از دشمن خدا یعنی شیطان بترسید و دوری كنید. مبادا كه شما را به بلای خویش مبتلا كند، و یا به وسوسه خود شما را از راه راست و شیوه انصاف باز داشته، نگران سازد! وای اگر سواره نظام و پیاده سپاهش را گرد شما آورد! پس، بجان خود سوگند كه تیر هلاكساز خود را برای شما در كمان نهاده، زه را سخت كشیده و بخاطر اینكه تیرش به نشان خورد، به شما نزدیك گردیده است. ابلیس گفت: خداوندا، چون مرا گمراه خواستی، من جملگی گنبهان را برای فرزندان آدم، به روی زمین می آرایم، و همه آنان را گمراه خواهم نمود. حال آنكه شیطان پیشگوئی كرده و از روی پنداری ناروا، سخنی گفته بود. اما فرزندان كبر و نخوت، و برادران معصیت و عصبیت، و سرداران عناد و نادانی، دعوی او را تصدیق كرده و آنرا بجای آوردند. تا اینكه سركشی در میانشان شیوع یافت، و رفته رفته حرص و طمع دنیوی در دل آنان جای گرفت.

شگفتا چگونه پیشگوئی شیطان، به تحقق پیوست و بر شما چیره گشت؟! سپاهش را بسوی شما نزدیك آورد و گنه پیشگانتان را در مغاك ذلت و خفت افكند شما را درون گودالهای مرگ انداخت، و آماج زخم های عمیق و سخت گردیدید. جراحاتی كه شامل: نیزه فرو رفتن در چشم ها، بریده شدن حنجره ها، و كوفته شدن بینی هاست، در پیكارهای سخت به سقوط شما اراده نمود. حلقه بر عنان خشم و كین و دهان و بینی شما نهاد و شما را به دنبال خود كشانید و بسوی آتشی كه برایتان آماده شده بود، جلو راند. پس آگاه باشید كه، شیطان در دین و آئینتان، بزرگترین دشمن تیغ كش، و در دنیایتان برای شیوع گناه و خطا، آتش افروزترین كسانست. او به آتش خشم شما- در مورد كسانیكه با آنان خصومتی دارید و برای نابودیشان گرد هم می آئید- دامن میزند. حال كه چنین است، با نهایت توانائی، خود را برای مبارزه با او مهیا سازید كه به خدا سوگند شیطان، بخاطر وسوسه جد بزرگ شما، یعنی پدرتان آدم، سراپا فخر و ناز شد. شرفتان را خوار شمرد و اصل و نسبتان را خرد و بیمقدار گرفت

[صفحه 588]

بدانید كه یاران و سواران و سپاهان خود را برای گمراه كردن شما گرد هم آورده و بسویتان راه برگرفته، تا در هر جا كه، باشید شما را صید دام خویش كند و دستتان را از نیكوكاری و بندگی خدا كوتاه سازد، تا جائیكه نتوانید حتی با حیله و دسیسه ای از یاران شیطان روی برتابید، و آن توانتان هم نباشد تا او را از خود دور كنید و از آسیبش امان یابید. او شما را در گرداب خواری، و در میان حلقه خفت و ذلت، و عرصه مرگ و جنگ و ستیز و بلاهای ناگوار جهان، اسیر خواهد كرد. پس، آتش تعصب و كینه های زمان بلاهت و جهالت را- كه در سینه هایتان نهان است- خاموش كنید چون چنین آتش حماقتی، در دل مرد مومن از آثار تیر خودخواهیها، و وساوس شیطانی است. پیوسته عزم آن كنید كه تاج طاعت بر سر نهید. خود خواهی را از سر راه خویش دور نمائید. سركشی و طغیان را از وجود خود دور سازید و میان خود و دشمن دیرینتان، یعنی شیطان، دوری از گناه را، بجای سپاهی پر ساز و برگ بكار آورید. زیرا او را در هر ملتی، یارانی و لشكریانی است. مبادا كه شما همچون كسی كه بر برادرش خودخواه و گردنكش و مغرور بود، باشید كه بر او تكبر نمود، بی آنكه خداوند او را مزیتی بخشیده باشد، و آن غر

ور و تكبر، ناشی از رشك و حسدی بود كه بر او چیره شد و درد تعصب به آتشش كشانده بود. ابلیس نفیر نخوت را در او دمید، چنان نخوتی كه خداوند پس از آن كبر و غرور، او را پشیمانی داد و گناه و كیفر قاتلان را تا روز رستاخیز، بر او افكند

[صفحه 589]

بدانید كه شما بخاطر دشمنی با خدا و ستیز با مومنین، در ستمگری و كفران پیشگی، جهد و سعی بسیار كردید و در زمین، عناد و فساد نمودید. وای بر شما! از عقوبت خدا و كیفر كارتان بترسید. بخاطر این عصیان و عناد كه از تعصب ابلهانه شما مایه گرفته و متكی بر عجب و خودپسندی جاهلانه است، از پروردگار بترسید. زیرا كبر و نخوت، خصومت بسیار به بار آورد و دشمنی و عناد، كوره سوزان و پر دم و دود شیطان است. همان ابلیسی كه با نفس آتشبارش، ملتها وامتهای پیش از شما را آنچنان فریفت و افسون كرد كه در ظلمت جهالت و دام ضلالتش، رام و آرام و مطیع و فرمانبردار، به خیرگی و گناه شتافتند. رو به آئین زشت و ناپسندی نهادند كه جملگی دلشان در گرو فتنه و افسون شیطان بود. شیطانی كه پیشینیان شما هم از او متابعت نموده، و سینه و دل خود را مالامال از غرور و نخوت و رشك و حسرت او كرده بودند. هوشیار باشید! آگاه باشید و از عقوبت خدا بترسید. از اطاعت مهتران و كهترانی كه در جاه و جلال خود مغرور شده، سر به عصیان نهاده اند پرهیز كنید. آنانكه اعقاب و انساب خود را از یاد برده، و خودپسندی و نافرمانی پیشه كرده، و هر چه ناپسند و زشت است به پروردگارشان نسبت م

یدهند. احسان خداوند را بخاطر عناد با نعماتش، و مخالفت با مشیتش، انكار كردند! آنان بنای ویرانه تعصب و تباهی، و ستونها و اركان فتنه و گنهكاری، و شمشیرهای نخوت و جهالت می باشند. از خدا بترسید و در سپاس از الطاف و نعماتش، ناسپاسی و در جود و احسانش، كفران و تباهی مكنید. از آدمیان پست و گناهكار كه نیكخواه و مهربان بنظر میرسند پیروی مكنید. كسانیكه شما آب گوارای پاك اندیشی خود را، با گندآب ناگوار بد خواهی آنان، در هم آمیخته می نوشید و بیماری مسری آنها را با سلامت و تندرستی خود مخلوط نموده و ناراستیشان را در صدق و راستی خود داخل میسازید. حال آنكه آنان، پایه و اساس سركشی از فرمان خدا، و ملازمان گناه، و مخالفان دین و ایمان هستند. شیطان چنین كسان را بجای اشتران باربردار، برای حمل گناهان خویش اسیر خود كرده و از آنها سپاهیانی فراهم آورده كه بر ایمان و اعتقاد مردم بتازند. بازگوگران اندیشه های ناراستی هستند كه بزبان هر كس سخن میگویند، تا خرد و هوشمندی را از شما بربایند و در چشمتان نشینند و در گوشتان زمزمه مكرر كنند، و شما را هدف تیر تباهی و نقش خواری و دستاویز گرفتاری خود قرار دهند پس، از آلام و مصائب و خشم و رویدادهای شرنگ

باری كه پروردگار برای سركوبی عاصیان و نافرمانان گذشته شما بكار بسته، عبرت گیرید. به گورهائی كه سر و سیما و تن گذشتگان شما را در خود فرو برده بنگرید و پند و اندرز بیاموزید و از آنچه كه موجب كبر و خودپسندی است، به خدا پناه برید. درست بدانسان كه از حوادث و پیشامدهای سخت روزگار، تنها امید و پناهتان اوست

[صفحه 591]

زیرا اگر آفریدگار، كبر و نخوت را بر بنده ای جایز میدانست، رسولان و مومنانش نیز در این كار مجاز بودند. حال آنكه آنان را از عجب و خودپسندی باز داشته و نهی فرموده و به تواضع و فروتنی تشویقشان نموده است. پس آنان در برابر خداوند مهربان سر فرود آورده و چهره بر خاك سائیدند و با گشاده روئی بروی پارسایان و خداپرستان آغوش گشودند رسولان و یاران پرهیزكار خدا، در چشم مردم نادان، خوار و بی مقدار بودند. یزدان سبحان، آنان را برنج گرسنگی و محنت و مصیبت و گرفتاری و درگیر و دار ترس و وحشت، آزمود و از كردار زشت و ناپسند، پاكشان ساخت. پس شما هم مپندارید كه رضا و خشنودی پروردگار، در كثرت ثروت و فزونی فرزند است. اگر چه در اوج قدرت و توانگری، از عرصه های آزمون بی خبرید. پروردگار توانا میفرماید: آیا گمان میكنند آنچه ما از ثروت و فرزند به آنان بخشیده ایم، در نیكوئی های آنان میشتابیم؟ بلكه شعور ندارند و نمی فهمند. خداوند مهربان، بندگان خویش را كه صاحب مكنت و ثروتند، به دوستانش كه در نظر آنها ضعیف و زبونند می آزماید. موسی پسر عمران، با برادرش هارون (كه درود به روان پاكشان باد) در حالی كه پشمین جامه ای بتن، و چوبین عصائی در

دست داشتند، بر فرعون وارد شدند. آن دو با فرعون عهد بستند كه اگر به یگانگی خدا و رسالت موسی ایمان آورد، پادشاهیش باقی و عزت و حشمتش مستدام خواهد بود. اما فرعون به یاران خود گفت: جای شگفت نیست كه این دو بر بقای پادشاهی و پایداری سروری و بزرگی من، با من شرط و عهد می بندند، حال آنكه خودشان فقیر و پریشان و عاجزند. آنگاه گفت: چرا به دستشان دستبند طلا نیست؟ فرعون چنین گفت چون خزائن زر و سیم خویش را چیزی بس بزرگ می انگاشت، و پشمینه ردای آنها را خوار میداشت

[صفحه 592]

اگر خداوند منان هنگامیكه پیامبرانش را به رسالت بر می انگیخت میخواست، می توانست خزائن گرانبهای زر ناب و بوستانهائی كه سرشار از انواع درختان میوه است، و مرغان آسمان و جانوران زمین را مسخر آنان كرده، و همراهشان سازد، اما اگر چنین میكرد، ارزش آزمون بی قدر، و بهای پاداش و جزای خیر، بیهوده، و پیامهای الهی بی مورد بود، پذیرفتگان درگاهش را مزد و پاداشی لازم نبود، ایمان آورندگان، سزاوار ثواب نكوكاری نمیشدند و كردار با گفتار تتطبیق نمیكرد. اما خداوند سبحان پیامبرانش را در عزم و اراده شان توانا گردانید، و در آنچه دیده ها بدنبال كثرتش هستند یعنی مال و منال- ناتوانشان ساخت و چنان قناعتی به آنان بخشید كه چشم و دلشان سرشار از بی نیازی گردید. آنان را چنان فقر و تنگدستی بود كه گوش از شنیدن و چشم از دیدنش، به تاسف و تحسر و گریه می افتاد. اما اگر رسولان را آن توانائی بود كه كسی میتوانست، بر آنها تسلط یابد، و یا قدرتی داشتند كه هیچكس یارای ستمگری بر آنها را نداشت و چنان سلطنت و فرمانروائی میكردند كه كسی مجال گردنكشی نمی یافت، و جملگی مردم برای ملاقاتشان بر اشتران بار سفر می بستند و بسویشان می آمدند، آنگاه مردم به س

هولت پند و اندرز میگرفتند، و دست از عناد و عصیان برمیداشتند، و به دلیل ترس از خدا- كه وجودشان را فرا میگرفت و یا به سبب تمایلی و رغبتی كه به آنها روی می آورد - ایمان می آوردند. اما در آن صورت نیات، در هم آمیخته، و نیكی ها برای دنیا و عقبی قسمت شده میگردید. حال آنكه، اراده یزدان مهربان چنان بود كه پیروی از رسولانش، و پذیرفتن كتابهایش، و نیز فروتنی و افتادگی در برابر امر و فرمانش، و سرسپاری و اطاعت در كار بندگیش، شامل چیزهای خاصی باشد كه از اراده او سرچشمه گرفته و به آنها هیچ چیز دیگری آمیخته نگردد. لذا هر چه سختی و آزمون بزرگتر باشد، اجر و پاداشش فزونتر خواهد بود

[صفحه 593]

مگر نمی نگرید كه كردگار عالم، پیشینیان را از زمان حضرت آدم (كه درود بی پایان به روان پاكش باد) تا آخرین نفر، در این دنیا آزموده و می آزماید. آنها را به سنگهائی كه نه سودی دارند و نه زیانی میرسانند، و شنوا و بینا هم نیستند امتحان میكند. پس آن سنگها را بیت الحرام خود قرار داد. خانه ای برای مردم بنا نهاد، كه در سخت ترین نقاط سنگستان زمین واقع است. جائی كه كمتر مانندش از لحاظ رفعت و خاك و سنگ و تنگی دره ها و گذرها، در روی زمین یافت می شود. آن خانه را میان كوههای ناهموار و شنهای روان و نرم، و چشمه های كم آب و دهكده های دور از هم- كه حتی سبزه زاری هم ندارد تا اشتر و اسب و گوسپندی را چاق و فربه كند- قرار داد سپس آدم (كه درود به روان پاكش باد) و فرزندانش را امر فرمود رو بسوی آن آورند. آنگاه بیت الحرام را مركز سفرهای پر سود، و محل رحل اقامت و بار سفر افكندن قرار داد. پاكدلان، از بیابانهای بی آب و گیاه و شهرها و آبادیهای دور، و از فراز تپه ها و ژرف دره ها، و از جزایر و آنسوی دریاهای دور از هم، در آن خانه فرود آیند، تا به خضوع و خشوع، شانه های خویش را تكان دهند و گرد آن خانه، آوای تهلیل (لا اله الا الله) س

ر دهند، و با پبهایشان هروله كنند، در حالیكه در راه خشنودی و رضای خدا، ژولیده مو و غبارآلوده رو گردند. جامه همیشگی خویش را به دور افكنند، و منظر و سیمای زیبای خود را، با نتراشیدن مو نازیبا كنند، تا بدین ترتیب، پروردگار آنان را بیازماید. چنان آزمون و امتحانی بزرگ و سخت و عیان، كه آن را وسیله ای برای وصول به فردوس برین و بجای آوردن رحمت خویش قرار دهد. اگر پاك آفریدگار مهربان، میخواست تا بیت الحرام، و عبادتگاههای بزرگ خویش را، میان باغ و بوستانها و در كنار جوی و جویبارها و قطعه زمینی هموار و نرم، با درختان میوه بسیار و در دسترس همگان، و با عمارات به هم پیوسته و بلند، و شهر و دیارهای نزدیك به هم، و در میان گندم زارهای سرخگون و مرغزارهای سرسبز و خرم و خاك پر گیاه، و كشتزارهای تازه و شاداب، و راههای امن و آباد، بنا سازد می توانست و بی تردید، پاداش زائران را به كمی وسائل آزمون میكاست. اما اگر پایه های آن خانه را با سنگهائی كه از زمرد سبز و یاقوت سرخ و نور و روشنائی بود بنا میكرد، كینه و عداوت دلها كاهش می یافت و شك و شبهه كم میگردید، و تلاش و كوشش ابلیس برای تخریب پایه های ایمان، در دلها عبث میماند و تردید و نگرانی

از مردم دور میشد. اما یزدان سبحان، بندگانش را به سختی ها و مصائب گوناگون می آزماید، و با انواع سعی و كوششها، به بندگی، ترغیبشان نموده- و برای اینكه عجب و خودپسندی را از دلهاشان بیرون كند و خشوع و فروتنی را جایگزین آن سازد و آزمون را، درهائی فراخ بسوی فضل و كرم و جود و احسان خود و وسائلی سهل، برای عفو و بخشش خویش قرار دهد- آنان را به اقسام مختلف چیزهائی كه خاطرپسند نیست- می آزماید

[صفحه 595]

پس، از خدا بترسید و از كیفر تبهكاری در دنیا و زیان ستمگری در آخرت، و از سرانجام بدی و عناد و عصیان، پرهیز كنید. زیرا تبهكاری و گنه پیشگی و ستمگری و گردنكشی، بزرگترین دام و فریب ابلیس است حیله و مكری كه مانند زهرهای كشنده، در وجود آدمی رخنه می كند و در یكدم او را می كشد. هوشیار باشید كه شیطان هرگز در كار خود سست و ناتوان نمی شود، و در هدف گیری اشتباه نمی كند. نه از دانشمندی بخاطر علم و دانشش میگذرد، و نه از درویشی برای ردای پشمینه و ژنده اش چشم پوشی می كند آفریدگار، بوسیله نماز و زكات و روزه گرفتن در روزهای واجب، بندگان مومنش را از تبهكاری و ستمگری و عناد و عصیان، حفظ میفرماید. زبانشان دور از سخنان كفرآمیز، و دست و پایشان بیزار از رفتار و كردار گناه آلود بوده و چشمانشان در برابر خدا به زیر و پیوسته در حال خضوع و خشوع هستند. دلهاشان در برابر ذات بی همتا عاجز، و وجودشان از كبر و غرور و خودپسندی مبری است. زیرا در نماز از سر فروتنی، روی نیكو بر خاك میسایند و برای اظهار كوچكی، اعضای عزیز خود را به زمین می گذارند، و بمنظور بیان اطاعت و فرمانبرداری، به هنگام روزه داشتن، شكمهاشان از فرط گرسنگی و روزه دار

ی، فرو می نشیند و از میوه های زمین و هر آنچه در آنست، بخاطر ادای زكات، به زیردستان و نیازمندان می بخشند. اینك برای نابودی تفاخر و تعصب و سركوبی عناد و عصیان، به این طاعت و بندگی بنگرید:

[صفحه 596]

به احوال مردم نگریستم. از توده مردم كسی را نیافتم كه بر سر چیزی تعصب و عصیان بكار آورد، مگر اینكه آن گردنكشی، متكی به جهالت و بلاهت نادان و ابلهی بوده، و یا اینكه بر اساس دلیل و برهان كم خردان و سست اندیشان قرار داشته، حال آنكه در مورد شما چنین نیست. چون شما در امری عناد و نافرمانی می كنید كه سبب و انگیزه اش معلوم نمیباشد. ابلیس بر آدم، بخاطر اصل خلقت خویش، راه تعصب و نافرمانی پیش گرفت و آدم را برای خلقت و آفرینشش سرزنش نمود و گفت: من از آتشم و تو از گلی. اما توانگرانی از امتهای مختلف- بخاطر لذات و كامرانی های دنیوی كه بر ایشان مهیا بود- و در نعمات فراوان مستغرق بودند، عجب و خودپسندی و كبر و گردنكشی نمودند و گفتند: ما را دارائی و فرزندان بسیاری است، و معذب نخواهیم بود. پس اگر جز تعصب و نافرمانی چاره ای ندارید، باید آن كبر، برای خصال پاكیزه و كارهای پسندیده و امور نیكی كه بزرگان و دلیران خاندان عرب، و روسای قبائل، كه با آنها بر دیگران برتری میجویند، از روی خلق و خوی نیك و اندیشه های بزرگ و مدارج و مراتب بلند و عالی و صفات پسندیده باشد. پس شما نیز در خصالات ستوده، تعصب داشته باشید. حق هم خانه و هم

سایه را محترم دارید به عهد و پیمان خویش وفا كنید. از نیكوكاران متابعت و پیروی نمائید. سر از فرمانبرداری عاصیان و گردنكشان باز زنید احسان بیاموزید و ظلم و ستم مجوئید. خونریزی را امری شایان توجه ندانید و در كارهای انسانی، عادل و دادگر باشید خشم خویش را فرو نشانید و از تبهكاری و گنه كاری در زمین، سخت اجتناب كنید. از عقوبت عذاب و سختی هائی كه بر اثر بدكاری و گنه كاری ملتهای پیشین بر آنها گذشته، عبرت گیرید، و هنگامی كه به كار نیك یا بدی مواجه می شوید، حالات آنان را بیاد آورید. مواظب باشید كه مانند آنها مشوید آن زمان كه در دو گونگی و اختلاف آنان اندیشه كردید، كار و راهی را كه موجب ارجمندی و رستگاری آنان شده است انتخاب كنید. راهی را برگزینید كه دشمنان را از آنها دور ساخته و سلامتی و تندرستی یافتند، و درهای نعمت و لذت برویشان گشوده شد، و كرامت و بزرگواری با آنها پیوسته گردید. آنان از جدائی و نفاق پرهیز نمودند، و به یكدیگر مهربانی كردند و به نیكوئی كردن یكدیگر را سفارش نمودند

[صفحه 597]

اینك شما از هر كار نابجائی كه پشت پیشینیانتان را دو تا كرد و قدرت و زورمندیشان را به سستی و ضعف مبدل ساخت، پرهیز كنید نابودیشان به دلیل دلهای پر كینه، و سینه های آكنده از خشم و نفرت، و روی برتافتن از یكدیگر، و دست یاری به هم ندادن بود به سرنوشت و زندگی گذشتگان و مومنان پیش از خود نگاه كنید. بنگرید به هنگام آزمون رنج و محنت كشیدن چگونه بوده اند. آیا بار زحمتشان از مردم دیگر و رنج زندگانیشان، از قوم و ملت دیگر، دشوارتر نبود؟ فرعونیان، آنان را به بندگی و خدمتگزاری گماشتند، و سختی و زهر عذاب را به ایشان چشاندند، و تلخی و شرنگ آزار را جرعه جرعه در كامشان ریختند. پیوسته زیر سلطه و استیلای آنها بودند و حالشان همیشه زار و نزار بود. این مومنان برای رهائی از ظالمان، چاره ای جز تسلیم نداشتند. پس هنگامیكه خداوند مهربان، شكیب و بردباری آنها را در تحمل رنج و محنت و تلخی شكنجه و عذابشان- كه تنها بخاطر خداوند بود- از این مومنان دید، در این ورطه ها و مهلكه ها، راه گریز و چاره ای بر ایشان آشكار كرد، و بلطف خویش ذلتشان را به عزت، و خواریشان را به ارجمندی، و ترسشان را به ایمنی مبدل ساخت. بدانسان كه، سلطان و بزرگ و

پیشوای عصر خویش شدند، و بیش از آنچه میپنداشتند و آرزو میكردند، از جانب كردگار مهربان خویش، عزت و افتخار و بزرگواری یافتند. پس بنگرید آن زمان چگونه بودند: اجتماعشان متفق، اندیشه هاشان متحد، دلهاشان یكی و دستهاشان مددكار هم، شمشیرهاشان حامی یكدیگر، اندیشه هاشان عمیق و تصمیماتشان قاطع و واحد بود. مگر اینان نبودند كه در اقطار و اكناف جهان، بر همه فرمانروا و پیشوا بودند؟ اینك به سرانجامشان بنگرید كه به چه مصائبی دچار شدند. میانشان جدائی افتاد و رشته مهر و پیوندشان از هم گسسته شد. دل و زبانشان، وحدت و یگانگی را از دست داد. گروه گروه با هم به جنگ و ستیز پرداختند و الفتشان به نفرت مبدل شد و بجان هم افتادند. آنگاه خداوند سبحان، لباس عزت و حشمت را از تنشان بیرون آورد، و درهای رحمت و نعمت خود را به رویشان بست، و برای پندآموزان و عبرت پذیری شما، سرگذشت آنها را برای شما باز گفت

[صفحه 599]

حال كه چنین است، از رویدادهائی كه بر فرزندان اسماعیل و پسران اسحاق و اولاد اسرائیل (كه درود بر آنان باد) گذشت، عبرت گیرید. سرگذشتهای حكمت آموزی كه مناسب حال شما بود، و بسی شبیه و مانند یكدیگرند. به چگونگی تفرقه و جدائیشان از یكدیگر اندیشه كنید. دورانی را بیاد آورید كه در آن اعصار، كسریها و قیصرها حكمران و مسلط بر آنان بودند. آنها را از كشتزارها و آبادیها و دریبهای عراق، و جلگه های سرسبز گیتی، بجائی كوچ دادند كه گیاه بیابانی درمنه در آن نقاط میروئید، و بادهای تند و طوفانخیز می وزید، و زندگی در آن مكان بسی سخت و توانفرسا بود. دون همتان، این مومنان را بحال مستمندی و بی برگی، زخم آلوده و با نوشیدنی به موی شتر آمیخته، رها ساختند. كسانی كه از لحاظ جا و مكان، زبون ترین امتها، و از لحاظ آسایشگاهشان بسی بدبخت و بد اقبال بودند. نه مهتری بود كه احترامشان كند و پناهشان دهد، و نه مهربانی بود كه به عزت و لطف خویش، آنان را به بزرگواری خود بنوازد. بی یار و یاور و دور از دیار پریشان حال و نگران، در رنج و محنت و جهل و نادانی خود گرفتار بودند. كسانی كه دختران خویش را زنده به گور كرده، بت پرستی نموده، از خویشان و بس

تگان، دوری گزیده و به هر جا كه میرسیدند، غارتگری مینمودند. در چنین هنگامه ای، الطاف و نعمات خداوند را بیاد آورید. آنزمان را كه بسوی آنان رسولی فرستاد و آنها را به شریعت آن فرستاده خود دعوت نمود، پیامبر خدا جملگی آنها را گرد خویش آورد، و میان دلهاشان مهر و الفت ایجاد نمود. بنگرید چگونه خوان نعمت و آسایش در برابرشان گسترد و نهرهای شادكامی و كامجوئی را برایشان روان ساخت و شریعتش آنان را سود سرشار و بهره بسیار بخشید. در حالیكه در نعمت غرق و در خرمی زندگانی شادمان بودند، در سایه شهریاری توانا، وضع و حالشان ثابت و پایدار گردید. بهروزی و نیكحالی جاویدان، در دامن عزت و حشمت جایشان داد و در سایه لطف پادشاهی قادر و توانا، كارشان سامان گرفت. آنگاه شهریاران جهانیان، و فرمانروایان شرق غرب گیتی گردیدند. بر كسانیكه پیش از این، بر آنها مسلط بودند و فرمانروائی میكردند، تسلط یافته و فرماندار شدند. دیگر نه نیزه ای بسویشان افكنده میشد، و نه پرتاب سنگی آزارشان میداد

[صفحه 600]

اینك آگاه و هوشیار باشید شما دست از حلقه طاعت و بندگی برداشتید و اعراض نمودید. در دژ و حصار ایمان و اعتقاد با احكام مترود زمان جاهلیت، رخنه نمودید، حال آنكه پاك آفریدگار سبحان، به خاطر رشته مهر و الفتی كه میان این امت ایجاد نمود، بر آنان منت نهاد. الفتی و مهری كه در سایه اش قرار و آرام می یابند و در كنارش آسوده میگردند. نعمت و بركتی كه هیچیك از آفریدگان، ارج و قدرتش را نشناسند، زیرا نعمت و الفت را چنان رفعت و شوكتی است كه هیچ چیز را برابرش نتوان یافت. شما پس از هجرت، اشخاصی گمراه شدید، و پس از الفت و دوستی، مخالفت، میانتان تفرقه انداخت. از اسلام جز به نامش علاقمند نیستید، و از ایمان جز نشانی نمیشناسید. میگوئید به آتش میرویم و تن به ننگ نمیدهیم. این گفته بدان میماند كه میخواهید ثبات و قرار و استواری اسلام را با پرده دری و هتك حرمت و شكستن بیعت، واژگونه و بی ثبات كنید. شما بر سر آنید پیمانی را بشكنید كه آفریدگار مهربان، آنرا در زمین برایتان ایمن ترین پناه، و در میان آفریدگانش، نیكوترین آئین با ثبات قرار داده و معرفی نموده است. بدانید اگر بجز در سایه اسلام بجائی پناه جوئید، كفار با شما در پیكار خوا

هند شد و دیگر جبرئیل و میكائیل و مهاجرین و انصار، یاریتان نخواهند كرد در آنصورت گزیری نیست مگر پیكار. آنهم پیكاری خونین با شمشیر، تا آنجا كه خداوند میان شما حكم كند. جای تردید نیست كه سرگذشتهای عبرت آموزی از بلاهای روزگار غدار، و آلام فراوان ایام و دوران، نزد شما است. مبادا كه بر اثر جهالت و نادانی، عقوبتش را دیر پندارید، و در سختگیری و نرسیدن بعذاب الهی، سهل انگاری كنید، زیرا كه آفریدگار بی همتا، ملتها و امتهای گذشته را از لطف و رحمت خویش دور نساخت، مگر اینكه آنان امر به نیكی و نهی از زشتی و پلیدی را از یاد بردند، و به فتنه و فساد پرداختند. آنگاه یزدان منان، ابلهان را بخاطر ارتكاب به گناه و عناد، و خردمندان را به دلیل ترك نهی از زشتی، از عرصه رحمت و لطف خویش براند و به لعن خویش، گرفتارشان نمود

[صفحه 601]

آگاه باشید كه شما نقض پیمان كردید، و رشته و پیوند خود را با اسلام و مسلمانی از هم گسستید و بریدید، و از گرد حصار رفیع، و كاخ عظیم اسلام دوری جستید و آنرا متروك واگذاشتید و بدین ترتیب، احكام و فرامینش را زیر پا نهادید. از یاد مبرید كه كردگار كریم، مرا به جنگ و جهاد با ستمگران و پیمان شكنان و تبه پیشگان این خاك، امر فرمود. از این رو با آنان در ستیزی سخت جنگیدم و با آنكه جملگی، روی از حق برتافتند، من دست از نبرد نكشیدم و بر آنانكه از حریم پاك دین و ایمان، پای برون نهادند، خشمگینانه تاختم و خوار و ذلیلشان كردم اما رذهه شیطان صفت، را هنگامیكه صدای مهیب خشم من، بگوشش نشست، چون شنیدم كه از ترس، چگونه قلبش به تپش افتاد و دیدم كه چه سخت تنش لرزید، از این رو دیگر نیازی به كشتنش ندیدم. از ستمگران كمی باقی ماندند كه بیاری و به مشیت خداوند، این بار كه بر آنان بتازم، دولتشان را سرنگون و قدرت و شوكتشان را نابود خواهم ساخت. مگر آن عده قلیلی كه از دسترسم بدورند و در گوشه و كنار شهرها پراكنده اند

[صفحه 602]

آن زمان كه طفلی بیش نبودم و چنین جنگاوری نمیدانستم، سینه عرب را بخاك آوردم و قد راست جوانان و نورستگان قبائل ربیعه و مضر را، چون شاخه، از بن شكسته و خم كردم. شما میدانید كه من نزد رسول خدا (كه درود بی پایان خدا بر او باد )- به سبب خویشی و همبستگی نزدیك- چه احترام و عزت و مقامی داشتم. در كودكی مرا در دامان خویش پروراند و همچون جان شیرین، مرا در بسترش به سینه خود میفشرد. آغوش مهرش جایگاه من بود و با لمس و تماس تن من بوجود عزیزش، رایحه و بوی دلاویز محمدی گرفتم لقمه را ریز كرده در دهانم مینهاد، و هیچ گاه دروغی و خلافی و اشتباهی در كردار و گفتار و رفتار من نیافت. پروردگار رحمان، از همان اوان كودكی و شیرخوارگی، بزرگترین فرشته درگاهش را با محمد (كه درود بی پایان خدا به روان پاكش باد ) همراه ساخت تا شبانروز او را عزت و افتخار آموزد و در سرشت پاك جهان سیر دهد. و من همچون بچه اشتری تازه زاد- كه پیوسته در پی مادرش هست- بدنبال او میرفتم. او هر روز از منشهای گزیده خویش، نشانه ای آشكار میكرد و مرا به پیروی از آن امر میفرمود. در هر سالی به كوه حرا میرفت و در آنجا اقامت می گزید، و جز من كسی او را آنجا نمیدید. د

ر آن هنگام آئین اسلام به خانه ای راه نیافته بود جز خانه رسول خدا (كه درود خدا به روان پاكش باد) و خدیجه و من كه سومین كس بودم، نور وحی و رسالت را می دیدم، و رایحه دل انگیز نبوت را احساس میكردم. آن زمان كه وحی بر محمد امین نازل شد، صدای شیطان را شنیدم. پس گفتم: ای فرستاده خدا، این چه صدائی است؟ فرمود: این فغان شیطان است كه از عبادتش نومید شده است. تو آنچه را كه من می شنوم و می بینم، می شنوی و می بینی. جز آنكه تو پیامبر نیستی و من هستم. تو وزیری و جملگی كردارت نیكو و پسندیده است

[صفحه 603]

هنگامیكه گروهی از بزرگان قریش نزد آن عزیز بی مثال آمدند من با او بودم. آنان گفتند:- ای محمد، تو مدعی امر بزرگی هستی كه نه پدرانت و نه كسی از خاندان تو دعوی آنرا داشته اند. اینك از تو درخواست انجام كاری داریم كه اگر آن را بجای آوری و به ما نشان دهی، میپذیریم كه رسولی و فرستاده خدائی. اما اگر یارای انجام آن را نداشتی، تردید نخواهیم داشت كه ساحری و شعبده در كار میكنی و بهتان میزنی رسول اكرم فرمود: هان، چه میخواهید؟ گفتند:- این درخت را بخوان و به او امر كن تا ریشه هایش از زمین بركنده شده، در جلو رویت به ایستد. پیامبر خدا فرمود: خداوند بر همه كاری تواناست. آیا اگر چنین كنم، ایمان آورده و به حق من گواهی خواهید داد؟ گفتند: آری. فرمود: به زودی آنچه میخواهید در برابرتان آشكار خواهم ساخت، حال آنكه میدانم شما به نیكی و رستگاری روی نخواهید آورد. میان شما كسی هست كه در چاه افكنده خواهد شد و نیز شخصی است كه باید سپاه فراهم آورد. آنگاه رسول خدا چنین فرمود: ای درخت! اگر به آفریدگار و روز رستاخیز ایمان داری، و نیز میدانی كه من رسول و فرستاده او هستم، اینك از ریشه بركنده شو و در برابر من به ایست. سوگند به خدائی ك

ه محمد را براستی و درستی بسوی ما فرستاد، دیدم كه درخت با ریشه هایش از جا درآمد، و در حالی كه صدای مهیب و بعد آوائی همچون پر زدن مرغان از او بلند شد، پیش آمد و میان دو دست و پیش روی رسول خدا (كه درود بی پایان خدا به روان پاكش باد )، مانند مرغی كه بال میزند تا پر كشد ایستاد. شاخه بلندش در آن حال بر روی سر رسول خدا قرار گرفت و چند شاخه كوچكش، بر دوش من سایه گسترد. در آن حال من طرف راست ایشان بودم. چون قریش چنین صحنه ای را دیدند از روی عناد و گردنكشی گفتند:- فرمان ده تا نیمی از آن درخت نزد تو آید و نیمه دیگرش همچنان بر جای ماند. آنگاه رسول خدا، درخت را به این وضع فرمان داد. نیمه ای از آن با شگفت انگیزترین وضع، و مهیبترین حالت، شتاب آلوده بسوی پیامبر خدا آمد، بنحوی كه هیچ نمانده بود به رسول اكرم بپیچد. باز آنها از روی ناسپاسی و ستیزه جوئی گفتند:- امر كن این نیمه باز گردد و همچون پیش، به نیمه دیگر خود متصل شود. پس رسول خدا امر فرمود و درخت مانند پیش شد. من گفتم: خدائی نیست جز آن خدای یگانه. ای پیامبر خدا، من نخستین كسی هستم كه به تو ایمان آوردم و اینك اعتراف می كنم كه این درخت بفرمان و خواست آفریدگار، آنچه باید بك

ند بجای آورد. چنان كرد تا به رسالتت اعتراف كند و فرمانت را به احترام بجای آورد. در این لحظه جملگی حاضران گفتند:- ساحری بس دروغگوست عجیب در كارش شعبده باز و جادوگری چابك و آموخته است! بعد همانگونه كه به من اشاره میكردند گفتند:- جز این شخص، كسی كار و حرف ترا باور می كند؟ و من از آن كسانم كه در راه طاعت و بندگی خدا، نكوهش هیچ ملامتگری را به چیزی نگیرد و به این یاوه ها توجهی نكند. سیمای چنین عابدان پاك، غرقه در فروغ صداقت و راستگوئی و سخنانشان بس نكوست. با شب زنده داری و نیایش به درگاه خدا، شب را به روز آورند و روزگاهان، راهنما و هدایت كننده گم كرده راهانند. چنگ استوار به فرامین قرآن افكنند و حیاتبخش راه خدا و سنت پیامبر او هستند. هرگز گرد عناد و عصیان نرفته، زیاده طلبی و تبهكاری نمی نمایند. چنانكه گوئی، قلبشان در بهشت برین و پیكرشان در جهان، سرگرم پیكار با زندگی است


صفحه 584، 586، 588، 589، 591، 592، 593، 595، 596، 597، 599، 600، 601، 602، 603.